Iranians: The Lone Riders of Dualism
Abstract
بيش از چهل سال است که من درباره مليّت و فرهنگ ايراني و پيوندشان با زبان پارسي انديشيده ام، و نيز: بيش از پانزده سال است که اين هر سه را در خطر پنداشته و مقالاتي به حکم پندار خويش نگاشته ام. آنچه در زير مي آيد، تلفيق دونمونه از همين مقالات است که يکي، زير عنوان «هويّت ملّي و زبان مشترک»1 و ديگري، به نام «ايران: خداوند دوفرهنگ»2 قبلاً به چاپ رسيده و اکنون، با افزودن ها و کاستن هاي لازم، به صورت چکيده تمام انديشه هاي چند سال اخير من درباره ارتباط ملّيت و فرهنگ ايراني با زبان پارسي درآمده اند.
چون قبلاً صورت نخست مقاله «هويّت ملّي و زبان مشترک»، به يادنامه اي که
براي استاد بزرگ فقيد: «دکتر پرويز ناتل خانلري» فراهم مي شد، اختصاص
يافته بود و به سبب ممنوع الانتشار شدن آثار من درايران، به کار چنان
يادنامه اي نيامد، اکنون به مناسبت چهارمين سال گشت فقدان آن زنده نام3 و
نيز: به پاس خدمات گرانبهاي او به زبان و ادب پارسي و دلبستگي هاي عاشقانه
اش به مليّت و فرهنگ ايراني، اين نوشته را به آن روان ارجمند تقديم مي
دارم.
چون قبلاً صورت نخست مقاله «هويّت ملّي و زبان مشترک»، به يادنامه اي که
براي استاد بزرگ فقيد: «دکتر پرويز ناتل خانلري» فراهم مي شد، اختصاص
يافته بود و به سبب ممنوع الانتشار شدن آثار من درايران، به کار چنان
يادنامه اي نيامد، اکنون به مناسبت چهارمين سال گشت فقدان آن زنده نام3 و
نيز: به پاس خدمات گرانبهاي او به زبان و ادب پارسي و دلبستگي هاي عاشقانه
اش به مليّت و فرهنگ ايراني، اين نوشته را به آن روان ارجمند تقديم مي
دارم.