Don't Sacrifice Widsom for a Few Simple Minds
Abstract
نوروز گذشته در حالی که ما در زیر بمباران عراقیها و نور شمع میخواندیم و مینوشتیم در منزل یکی از دوستان به دورهء سه سالهء مجلهء ایران نامه دست یافتم.ضمن مرور بر مقالهها،به مقالهء مفصّل آقای جمالزاده تحت عنوان«دمی چند با شادروان دکتر قاسم غنی»(شمارههای 4 سال اول،و ا و 2 سال دوّم)برخوردم که به قول امروزیها از همه«چشممگیرتر»بود.
پس از مدّتی تردید که«بگویم یا نگویم»سرانجام نتوانستم از بر قلم آوردن این چند خط خودداری ورزم،و امیدوارم که آنچه در اینجا میآید منافی با احساس مشفقانهای نخواهد بود که یک آشنایی دیرینه و مبادلهء تعدادی نامهء محبّتآمیز آن را تسجیل کرده است.
پس از مدّتی تردید که«بگویم یا نگویم»سرانجام نتوانستم از بر قلم آوردن این چند خط خودداری ورزم،و امیدوارم که آنچه در اینجا میآید منافی با احساس مشفقانهای نخواهد بود که یک آشنایی دیرینه و مبادلهء تعدادی نامهء محبّتآمیز آن را تسجیل کرده است.