Preface
Abstract
قصد اصلي از انتشار اين ويژه نامه آن بود که به موضوع روزنامه و روزنامه نگاري در ايران از ديدگاهي ديگر نگريسته شود، برخي از مسايل و مشکلات اين حرفه از زبان و قلم صاحبان آن مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد و گوشه هايي از تاريخ به هم پيوسته سياسي، اجتماعي و مطبوعاتي دوران اخير ايران روشن تر شود. مي خواستيم به امر روزنامه نگاري و روزنامه که در حقيقت پايه و مايه درست تاريخ نگاري تحليلي است و حداقل در يک صد سال اخير تأثير آن در تاريخ معاصر ايران انکار ناپذير است به چشمي ديگر بنگريم. واقعيت آن است که از انقلاب مشروطه به بعد مطبوعات، به ويژه در دوران رکود يا غيبت احزاب، اصناف، و سنديکاها در ايران، تنها وسيله ممکن و مقدور براي انعکاس خواست هاي عمومي و تشريح منافع قشرها و طبقات اجتماعي گوناگون بوده اند و با همه محدوديت ها و تضييقات کوشيده اند تا رسالت خود را دراين زمينه به هر تمهيدي شده ايفا کنند. در حقيقت، شايد بتوان گفت که، در بخش اعظم تاريخ معاصر ايران، مطبوعات نه رکن چهارم که تنها رکن دموکراتيک نظام سياسي کشور بوده اند.