درباره ترجمه تراژدی سهراب و رستم
Abstract
مترجم شعر بودن،به قول گویندگان خبر در تلویزیون،خود را لای صخره گیر انداختن است. اگر اقبال با مترجم یاری کند و دانشمندی زحمت انداخت گوشه چشمی بر آثارش را به خود دهد چه بسا به سرنوشت پوپ (pope) دچار شود.بنتلی Bently در اشارهای به ترجمه پوپ،که بدون شک یکی از عالیترین ترجمههای شعر است،گفته بو«آقای پوپ،این شعر بسیار زیبا است،ولی اسم هومر Homer را بر آن نگذارید.»
در دوران پوپ اگر مترجم ترجمهای جاندار و از نظر زبانی جالب ارائه میکرد،میتوانست انتظار داشته باشد که شاعران دیگر او را تایید کنند،ولی امروزه که سرودن شعر نه هنر بلکه کیمیای اسرار آمیزی زاده الهام بشمار میآید،زمانی که نبود اصالت در شعر از نبود استعداد هم گناه بدتری است،مترجم نمیتواند انتظار تأیید از سوی شاعران را داشته باشد.اثری که متعلق به دیگری باشد چگونه میتواند اصیل بهشمار آید و اگر خالی از اصالت باشد،به گفتهای،چگونه شعر شمرده تواند شد؟در نتیجه،مترجم از دو طرف بازنده است.ادیب به تلاش مترجم در برگرداند مطلب به زبان موردنظر،با علم به کاستیهایی که چنین کاری ناگزیر در بردارد،با تردید مینگرد و شاعر به ادعای او که نتیجه چنین تلاشی میتواند یک کار پرارزش هنری باشد،به تمسخر مینگرد.